۱۳۸۹ اسفند ۱۹, پنجشنبه

ده جوانی که قرار است اعدام شوند

 جمهوری اسلامی برای انجام پروژه‌های خود در زمینه سرکوب و جنایت، به سکوت نیاز دارد و برای این سکوت نیز سرمایه گذاری می‌کند.
نهادها و فعالین مدنی را تار و مار، مطبوعات و دیگر رسانه‌ها را سانسور و فیلتر کرده و از ورود ناظرین بین المللی و روزنامه‌نگاران به کشور بطور عام و به منطقه کردستان بطور خاص جلوگیری می کند. در نبودن ناظرین و رسانه‌های مستقل در داخل تنها منبع انتشاراتی، رسانه‌های طرفدار دولت هستند که خود عنصر فعال در جعل اخبار بوده و پرونده‌سازی علیه قربانیان این پروژه‌ها را بعهده دارند. ****ده جوانی که قرار است اعدام شوندکردیش پرسپکتیو: شرایط امنیتی در کردستان و نقشه‌ها و توطئه‌های جمهوری اسلامی برای مرعوب کردن و بزانو در آوردن حرکتهای مدنی و سیاسی در این منطقه بر کسی پوشیده نیست.هیچ نهاد و رسانه‌ مستقلی به آمار دقیق زندانیان و تعداد پرونده‌های سنگین از جمله لیست دقیق اعدام، دسترسی ندارد.جمهوری اسلامی برای انجام پروژه‌های خود در زمینه سرکوب و جنایت، به سکوت نیاز دارد و برای این سکوت نیز سرمایه گذاری می‌کند.نهادها و فعالین مدنی را تار و مار، مطبوعات و دیگر رسانه‌ها را سانسور و فیلتر کرده و از ورود ناظرین بین المللی و روزنامه‌نگاران به کشور بطور عام و به منطقه کردستان بطور خاص جلوگیری می کند.در نبودن ناظرین و رسانه‌های مستقل در داخل تنها منبع انتشاراتی، رسانه‌های طرفدار دولت هستند که خود عنصر فعال در جعل اخبار بوده و پرونده‌سازی علیه قربانیان این پروژه‌ها را بعهده دارند.این رسانه‌ها در خدمت به دستگاه امنیتی و نظامی سابقه‌ای طولانی دارند و همچنین در ایجاد جو رعب و هراس مانند دستگاه پروپاگاندا دیکتاتوری حاکم عمل می کنند و اخبار و اطلاعاتشان از درجه اعتبار ساقط است.بنابراین فعالین مدنی و رسانه‌ها تنها به منابع معتبر می توانند تکیه کنند که همانا خانواده زندانیان و وکلای آنان است.در طی دو سال گذشته شاهد این واقعیت هستیم که تعدادی از وکلا بخاطر پذیرفتن پرونده‌های زندانیان، خود بزندان افتاده و یا وادار به سکوت شده‌اند.در مورد پرونده‌های زیادی خود از نزدیک شاهد تلاشهای حامیان زندانیان و همکاران رسانه‌ایم بوده‌ام که به هر دری زده‌اند تا این سکوت شکسته شود و این ترفند کثیف و نخ‌نما شده خنثی گردد.از جمله در مورد پرونده حسین خضری از نزدیک خود درگیر مساله بوده و همزمان شآهد تلاشهای همکاران دیگر رسانه‌ای برای به صحبت آوردن خانواده و وکیل مدافع(سید احسان مجتوی) این فعال سیاسی که ناجوانمردانه در روز ۱۵ ژانویه سال جاری به دار آویخته شد، بوده‌ام و بالاخره دیدیم که چگونه این جوان را در سکوت کامل مطبوعاتی و رسانه‌ای اعدام کردند و هنوز هم وکیل امکان گفتن یک کلمه که موکلش را بدون اطلاع وی و خانواده “اعدام” کرده‌اند را ندارد.فرهاد تارم دیگر زندانی سیاسی که ۱۲ روز پس از حسین خضری در ارومیه اعدام شد، یکی دیگر از قربانیان سکوت وکیل مدافع و خانواده است.نام و مشخصات فرهاد تا روزی که اعدام شد در هیچ رسانه‌ای حتی به عنوان زندانی نیز ثبت و ذکر نشده بود.در یک ماه گذشته تلاش برای صحبت کردن با خانواده حبیب لطیفی و وکلای مدافع وی نیز بهمین شکل ناموفق مانده است. تلاشهای مکرر ما در چند هفته گذشته برای صحبت کردن با خانواده لقمان مرادی و وکیل مدافع او و زانیار مرادی(دو جوان کردی که حکم اعدام بالای سرشان است) برای آگاهی از روند پرونده‌اشان بدون نتیجه مانده است.موارد متعدد دیگر از بی خبری را میتوان به نمونه‌های بالا اضافه کرد.در چنین فضایی میتوان نتیجه گرفت که لیست اعدامیها و زندانیان کرد بمراتب بیشتر از آن تعدادی است که نزد نهادهای حقوق بشری ثبت شده و یا در رسانه‌ها ذکر شده است.گزارش زیر یکی دیگر از این نمونه‌هاست که توسط یکی از دوستانم از داخل کشور بدست من رسیده است و بنا به درخواست وی و بخاطر نگرانیهای امنیتی از نامیدن نام نویسنده معذورم.در این گزارش که بشکل مکالمه میان دوست من و یکی از خانواده‌های قربانیان اعدام که هنوز به سن قانونی نیز نرسیده است، نگاشته شده است، خانواده از قبول نکردن وکالت از جانب وکلای مدافع و سکوت نهادهای حقوق بشری شکایت دارند.این خانواده حتی حاضر نیست نام فرزند قربانی خود و ۹ نفر دیگر را بگوید.ترفندی که باعث چنین ترسی شده که باوجود اینکه فرزند کم سالشان بالاترین مجازات را برایش در نظر گرفته‌اند و باز از افشای نامش واهمه در دل دارند، باید خنثی شود.این مهم بدون اطلاع رسانی و فعالیت برای احقاق حقوق سوخته این فرزند و فرزندان دیگر خانواده‌ها در کردستان میسر نخواهد شد.****گزارشی از یک دوست:حداقل ۲۰۰ نفر در صفی که من ایستاده‌ام ایستاده‌اند.بعد از کلی معطلی دارد نوبتم می شود اما نگاهم بی اختیار به آنسوی خیابان است به آن دو زن که یکیشان گریه می کند و دیگری که جوانتر است و می خواهد دلداریش بدهد و آرامش کند اما نه! انگارکه موفق نمی شود. بی آنکه صدایشان را بشنوم یا لباسشان متفاوت باشد حس می کنم که کوردند.دلم می خواست از این صف طولانی کذایی برای ثبت نام ……. خارج شوم و بروم سراغشان اما وقتی می‌بینم که فقط یکی دو نقر مانده است به نوبت من٬ منصرف می شوم. دوباره نگاهشان می‌کنم.دارم از دور لب خوانیشان می کنم اینبار مطمئن می شوم که کوردند. بی‌اختیار از صف خارج می‌شوم آنهایی که پشت سر من‌اند خوشحالند تنها یکی‌شان داد می زند خانم کجا می‌روی بعد از اینهمه معطلی …….. حرفش تاثیر گذار است بر می‌گردم که حداقل به کسی بگویم نوبتم را حفظ کند.یکی یکی نگاهشان می کنم چهره‌ها همه خشک و بیگانه ٬ نامهربان و سودجو …….. ولش می کنم.نه ….نه ……. می‌خواهند سوار تاکسی شوند داد می زنم نه ……نه. خشکشان می‌زند و بر و بر مرا نگاه می کنند جوانتره به شوفر تاکسی می گوید برو با آن یکی میرویم.انگار او هم به اندازه من کنجکاو ست! کمی در سکوت نگاهشان کردم آنقدر غم در آن چهره ها موج می زد که کلمه ای در توصیفش ندارم…می پرسم شما کورد هستین؟ حس می کنم اینجا مشکلی براتون پیش اومده.دختره به فارسی روان و بدون لهجه ای می گوید بله کوردیم و شما ؟!می بینم که خیلی پررویی می شود آدم بدون معرفی خودش بخواهد سر از کار دیگران در بیاورد.ناچار شروع می کنم به کوردی حرف زدن وقتم کم است و می خواهم زود به نتیجه برسم.آنکه مسن تر ه تا می بینه من کوردم دوباره شروع به ناله و زاری می کند.کلافه می شوم و می گویم میشه بگین چی شده؟معلوم میشه زن مسن تر یک مادره. و زود شروع می کنه: دو تا از پسرامو گرفتن به اعدام محکوم کردند میگن تفکر براندازی حکومت دارن و چون سلفی شدن!سلفی؟ یعنی چی سلفی؟بلی سلفی یک مذهب خاصی از شاخه سنی ها که شیعه رو قبول ندارند و ……..شما چرا گذاشتین این پسرها برن دنبال چنین چیزی ………با گریه: ای خانم من چی بدونم دوست و آشنا تحریکشون کردن و مغزشونو شستن ….اینها هم که بچه بودن گول خوردن ………مگه چند سالشونه؟یکیشون وقتی گرفتنشون ۱۷ ساله بوده که بعد از دو سال تو زندون شده ۱۹ ساله اون یکی هم ۲۳ سالش هست که موقع دستگیری ۲۱ بودتوبه ای، غلط کردمی، چیزی در کار نبوده؟دختره : هزار بار در کار بوده …. اینها اتهامشونو نپذیرفتن اما با این وجود حکم اعدامشون صادر شده در ضمن تعدادشون به ۱۰ نفر می رسه با بچه های ما …..وکیل چی؟ وکیلاشون چی می گن؟وکیل کجا بود خانم اصلا هیچ وکیلی کار اینها رو قبول نمی کنه میگن جرم اینها بزرگه در هر حال اعدامشون می کنن ….. کلمه اعدام رو آرومتر میگه و به مادرش نگاه می کنه و مادر باز شروع می کنه به مویه کردن چقدر ناله هاش تاثر برانگیزه ………………میگم با وکلای مشهور حرف بزنین با کسانی مثل خلیل بهرامیا ن و ……………دختره نا امیدانه و بی حوصله: خانم یکی یکی رفتیم سراغ همشون ولی میگن ما تنها از موکلی که جامعه بین المللی ازشون حمایت بکنه و سازمانهای حقوق بشری بشناسد شون حمایت می کنیم که حداقل اگه پول هم گیرمون نیاد از شهرت این زندانیها چیزی گیرمون میادآه از نهادم بر می آید! دارم شاخ در می آورم بی اختیار اشک از چشمانم سرازیر می شود و این بار اونا هستن که از من می خوان گریه نکنم ……….. پس انسانیت کجا رفته ………….. شرافت ………..می گویم چرا من هیچ وقت اسم زندانیهای شما را نشنیدم و روی سایتها ندیدم؟دختره به مادرش اشاره می کنه و میگه بدلیل وجود چنین مادرایی! اینها از تهدیدات دولت برای مسکوت گذاشتن این قضیه ایقدر وحشت زده هستند که نمی زارن منهم کاری بکنم.دو ساله که ما مرتب مورد تهدید هستیم به ما می گن اگه قضیه این ۱۰ نفر جایی درز کنه و در رسانه ها مطرح شوند تمام تلفنها و ملاقاتها با بچه ها قطع شده و به جایی منتقلشان می کنیم که دیگر هرگز چشمتان به آنها نیافتد و…………خانم ما خیلی تحت فشاریم وکلا می گویند کیس اینها قابل دفاع نیست ما شهرت و اعتبار داریم! ما خودمان شاهد هستیم که [...] وقتی دید حبیب‌الله گلپری پور در رسانه‌ها معروف شد خودش به سراغ خانواده حبیب الله رفت و از خانواده‌ش خواست که وکالت حبیب را به او بدهند! ……….. فقط این وسط ما از همه جا مانده و رانده‌ایم …… نمی دانیم دردمان را به چه کسی بگوییم چرا سازمانهای حقوق بشری از زندانیانی مثل زندانیان ما به بهانه‌ی اینکه تروریست هستند و فلان و بهمان حمایت نمی کنند؟بچه ۱۷ ساله از تروریست چه می داند از براندازی یک حکومت چه سرش می شود؟هر بار که ما بدیدنشان می رویم گریه می کنند و می گویند ما رو از اینجا نجات بدین ………..این بچه‌ها اصلا سیاست سرشون نمیشه و……… تازگیها هم منتقلشون کردن به رجایی شهر بند معتادین و زندانیان خطرناک.شدن پوست و استخون. تمام امیدشون به ماست ما هم چیزی از دستمون ساخته نیست.ما به حبس ابد راضی هستیم.ولی دریغ از یک جو امید ………یکی از اینها به ما گفتند خانواده هر ۱۰ نفر با هم ۶۰۰ میلیون تومان جمع کنین بیارین شاید یه کاری بتونیم بکنیم.ما تمام زندگیمون ۳۰ میلیون نمیشه و اون یکی‌ها از ما بدتر …. اساسا بچه‌های ما اگه بچه‌های خوشبخت و پولداری بودن چیکار داشتن به این کارا هر چی سرمون میاد از بدبختیه و از فقر است.می گویم با این اوضاعی که شما توصیف می کنید تنها راه نجات شاید مشهور کردن اینها و گزارش کردن نامشان باشه.شاید بعد از مشهور شدن ” وکلای” به اصطلاح مدافع هم سراغشان بیایند ……..مادره از نگرانی داد می زنه: نه هرگز نباید اسمشان را بگوییم بچه‌هایم را می‌کشند دیگر نمی گذارند رویشان را ببینم …. نمی گذلرند صدایشان را بشنوم …………..و دختر با ناامیدی سرش را تکان می دهد و ملتمسانه به من نگاه می کندنه جراتش را دارم به مادر نگران بیش از آن برای نام پسرانش اصرار کنم و نه دلم میاید که بهش بگویم که این داستان صد در صد واقعی را واقعا خواهم نوشت.امیدوارم که خانواده این ده قربانی با اعلام اسامی و نشانی خود و محل نگاهداری فرزندانشان، به فعالین حقوق بشر این مجال را بدهند تا هم در این زمینه اطلاع رسانی کنند و هم از وکلیا مدافع درخواست کنند که این جوانان را یاری کرده و در این همه بی حقوقی تنها نگذارند.رحمان جوانمردی برگرفته از ایران بریفینگ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

تماس info.sedayezendani@gmail.com