حسين خضري، متولد سال 1361، زنداني محبوس در زندان مرکزي اروميه، به اتهام محاربه به اعدام محکوم شده است و اين حکم حتي مورد تاييد مسئولان نيز قرار گرفته است. اين زنداني سياسي در حالي در سکوت خبري کامل در شرايط سخت زندان اروميه به سر مي برد که هر لحظه امکان اجراي حکم وي وجود دارد.
گزارشگر هرانا به مناسبت دهم اکتبر درباره ي وضعيت اين زنداني سياسي اعدامي و شرح آنچه که بر وي در طي اين مدت رفته است با يکي از اقوام وي به گفتگو نشسته که متن اين گفتگو را در زير مي خوانيد:
بر اساس اخبار منتشر شده حکم اعدام آقاي خضري تاييد شده است، آيا اين تاييد مربوط به حکم دادگاه تجديد نظر است يا ديوان عالي کشور؟
حکم اعدام حسين بعد از اينکه دوران بازداشتش که به مدت هفت ماه در سلول انفرادي به طول انجاميد و سپس تحويل زندان مرکزي اروميه داده شد در سال 87 صادر شد. او در يک جلسه ي هفت الي هشت دقيقه اي که اولين و آخرين جلسه ي رسيدگي به اتهاماتش با حضور نماينده دادستاني و نماينده اطلاعات بود در شعبه يک دادگاه انقلاب مورد محاکمه قرار گرفت.
در آن جلسه وکيل حسين نيز حضور داشت؟
بله، اما با اينکه حضور داشت ولي نه وي و نه حتي به خودش اجازه ي دفاع داده نشد. حتي چند روز قبل تر از آن هم از طرف افراد ناشناس وکيلش تهديد شد تحت اين عنوان که به چه جراعتي از يک ضد انقلاب دفاع مي کند.
حکم اعدام چه زماني ابلاغ شد؟
پس از چند روز از طريق وکيل که همان طور که گفتم فقط در ظاهر وکيل بود حکم اعدامي که برايش صادر شد را به شخص خودش ابلاغ کردند و با اينکه طبق قانون اساسي و قانون مجازات اسلامي و قوانين آئين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب مي بايست احکام بالاي 10 سال در محاکم ديوان عالي کشور رسيدگي شود ولي در زير دادنامه اش قيد شده بود که راي صادره بعد از 10 روز در دادگاه تجديد نظر استان شعبه دهم قابل رسيدگي است و اين مسئله حتي مخالف قوانيني است که خودشان وضع کردند. وکيل نيز يکي دوباري به حکم صادره اعتراض کردند و خواستار آن بودند که طبق قانون اين پرونده حداقل در محاکم ديوان عالي کشور مورد رسيدگي قرار گيرد ولي آن ها مخالفت کردند و گفتند که در پرونده هاي امنيتي به ما اين اختيار را دادند که در استان رسيدگي کنيم.
اعتراض ديگري به اين روند رسيدگي نداشتيد؟
ما از طريق وکيل اين طور متوجه شديم که گويا به دادگاه هاي استان و وزارت اطلاعات استان اختيارات تام دادند که هر طور دلشان خواست در مورد اين پرونده ها تصميم بگيرند اما با اين حال بعد از چند روز ما يک بيانيه اعتراضي نوشتيم به همراه برگه گواهي شکايت که خودش آن را نوشت به دليل اينکه حسين از مامورين بازجو به شدت کتک خورده بود هيج يک از اتهامات وارده را قبول نداشت.
اتهامات مطرح شده چه بود؟
اتهاماتي که در کيفرخواست مطرح شده بود وي را يک محارب يعني فردي که عمليات مسلحانه بر عليه نظام کرده و فردي که تبليغ عليه نظام کرده مي دانست. هم چنين يکسري اتهامات ديگر که حسين حتي روحش هم از آن خبر نداشت. ماموران نيز در طول هفت ماه نگهداري اش در بازداشتگاه به طور دست و پا بسته و چشم بسته انگشتش را بر روي ورقه هايي زده بودند که گويا وي اين اتهامات را قبول مي کند.
اما حسين در دادگاه بدوي اين اتهامات را قبول نکرد و در لايحه تجديد نظري که به استان ارائه شده بود اين اتهامات را رد کرد و گفت که بنده اين اتهامات را قبول ندارم و در ثاني از دادگاه تجديد نظر استان هم تقاضا کرد که وقتي بدهند تا بتواند از ماموران بازجو شکايت کند.
علت اين شکايت چه بود؟
هم به علت انواع شکنجه ها شيوه هايي که انجام شده بود چون خودشان همه جا مي گويند که ما شکنجه نداريم، ما هيچ گونه رفتار غير انساني نداريم اما حسين را به مدت هفت ماه در سلول هاي انفرادي نگه داشتند که شش ماه از آن را در سپاه بود و يک ماه هم در بازداتشگاه وزارت اطلاعات و در طول اين مدت با انواع شديد ترين شکنجه ها مورد بازجويي قرار گرفت تا برگه هايي را چشم بسته امضا کند مبني براينکه همه اتهامات را قبول کرده و هيچ گونه بدرفتاري هم در اين مورد صورت نگرفته. اصلا حسين مي گويد هيچ وقت ظاهر بازجوهاي خودش را نديده چون چشمهايش بسته بود.
به اين دلايل ما از دادگاه تجديد نظر تقاضا کرديم که تا زماني که نتيجه اين شکايت از مامورين بازجو کننده مشخص نشده حکمشان را صادر نکنند اما اين شکايت با اينکه مربوط به سازمان نيروهاي مسلح مي شد و بايد در آنجا رسيدگي شود، آن ها به دليل هماهنگي هايي که با وزارت اطلاعات داشتند، پس از مدت ها اين دست و آن دست کردند در نهايت نيز به شکايتش رسيدگي نکردند و دادگاه تجديد نظر استان هم که منتظر نتيجه آن شکايت نماند و راي خودش را در تائيد دادگاه بدوي صادر کرد و گفته شد که اين راي قطعي هست.
عد از تائيد حکم از سوي دادگاه تجديد نظر استان تنها راهي که از نظر حقوقي وجود داشت اين بود که يک اعتراضي بکنيم به عنوان عدم صلاحيت رسيدگي دادگاه تجديد نظر استان و درخواست اعاده دادرسي با توجه به مسائلي که در پرونده وجود داشت.
اين خواهشي که ما داشتيم چيزي بود که هر وکيلي اگه واقعا چشم مي انداخت متوجه مي شد ولي چون مرحله رسيدگي به پرونده مصادف با بعد از انتخابات بود و به دليل شلوغي خيلي از پرونده ها در آنجا انباشته مي شد، اصلا به اين پرونده توجهي نکردند و يک روز درخواست اعاده دادرسي قطع شد و فقط گفتند راي تجديد نظر استان بجا و کامل هست و راه حقوقي و قانوني اي براي حسين باقي نگذاشتند که بتواند درد و مشکلاتي که دارد و بلاهايي که به سرش آوردند و اعمال غير انساني و غير اخلاقي که در موردش به کار گرفتند به گوش مسئولين بالاي کشور برساند.
با اين تفاسير اکنون پرونده ي آقاي خضري در چه مرحله اي قرار دارد؟
بعد از اين قضايا و بسته شدن تمامي راه هاي اعترضي، پرونده از انجا به اجراي احکام اروميه منتقل شد و در حال حاضر نيز هيچ راهي وجود ندارد و حسين منتظر اجراي حکم هست...
اگر ممکن هست در مورد چگونگي بازداشت حسين توضيح دهيد.
حسين در مرداد 87 توسط سپاه پاسداران نبي اکرم در ترمينال کرمانشاه بازداشت شد. از همان ابتدا او را به يک بازداشتگاه که در قلب يک پادگان نظامي قرار داشت منتقل کردند و بدون اينکه علت بازداشت را حتي به خودش بگويند به طور فجيع مورد شکنجه بدني قرار گرفت به طوري که چندين بار بي هوش شد.
حسين بعدها مي گفت که در آن روزها هيچ اميدي براي خارج شدن از آن زندان نداشت چون هيچ کس از سرنوشتش خبر نداشت، نه خانواده و نه دوستانش. 49 روز در آن بازداشتگاه نگهش داشتند در طول اين مدت بارها از پله ها دست و پا بسته و چشم بسته به زير زميني که موتور خانه هم در آنجا قرار داشت منتقل مي کردند و دست و پا بسته از سقف آويزانش مي کردند.
با يک دستمال دهان و بيني اش را مي بستند و هر وقت مي خواست حرف بزند بايد دست و پايش را تکان مي داد. بارها به اين صورت مورد شکنجه قرار گرفت. به وسيله ي شوک الکتريکي، باتوم و ... بر اثر اين شکنجه ها 30% از بينايي اش را از دست داد، کليه هايش در اثر ضربات مشت و لگد دچار خونريزي شد و بر اثر وضعيت نابسامان بازداشتگاه دچار عوفنت ريه شد به طوري که هنوز هم از اين بيماري رنج مي برد و مسئولان هيچ اقدامي هم براي بهبود وضعيتش انجام نمي دهند.
بعد از اين شکنجه ها هم از بازداشتگاه سپاه کرمانشاه در تاريخ 28 شهريور به بازداشتگاه المهدي که در قلب سپاه اروميه هست منتقل کردند.
بازداشتگاه المهدي چطور جايي است؟
بازداشتگاه المهدي يک بازداشتگاه علني نيست و اصلا وجود خارجي ندارد و زير نظر سازمان زندان ها نيست و نزديک 4 ماه در همان بازداشتگاه و انفرادي کوچک نگهش داشتند آنجا هم بازجويي هايش دست کمي از بازداشتگاه کرمانشاه نداشته. از تاريخ 10 مرداد تا تاريخ 16 دي ماه 87 در سپاه اروميه نگهش داشتند و در همين تاريخ و بعد از اتمام بازجويي ها مثل يک گوشت و استخوان تحويل وزارت اطلاعاتش دادند. تازه آنجا هم متوجه شد که اتهامات جديدي بهش مي زنند. از قبيل اينکه عضو سازمان هاي مخالف نظام همچون پ ک ک و پژاک است و مجبورش کردند که زير اين اتهامات را امضا کند.
بعد از اين بازداشتگاه به وزارت اطلاعات تحويلش دادند و يک ماه هم در سلول هاي انفرادي و در اداره اطلاعات اروميه در بازداشت بود و از آنجا نيز به زندان اروميه منتقل شد و تازه بعد از هفت ماه توانست با خانواده اش تماس بگيرد و آن ها را از نگراني در آورد.
يعني در اين زمان محدوديت ها کمي برايش کمتر شد؟
در اين حد که از طريق خانواده توانست يک وکيل بگيرد و آن هم چند روز بعد از تشکيل رسيدگي دادگاه به پرونده به وکيل اجازه دادند برود و پرونده را ببيند و با امکانات کمي که زندان داشت کم کم معالجه شد و بعد از برگزاري دادگاه که کاملا تشريفاتي بود به اعدام محکوم شد.
خانواده ي حسين هم در طي اين مدت تحت فشار بودند؟
ببينيد در ارتباط با نحوه بازجويي ها و شکنجه هايي که قبل تر گفتم به سازمان قضايي نيروهاي مسلح شکايت شد چون کسي که از او بازجويي کرده بود، حسين چهره واقعي اش را نديده بود و اسمي ازش نداشت، ارگان سپاه و اطلاعات سر اين شکايت هم خانواده اش را تهديد کردند و وکيلش را هم تهديد کردند که بايد شکايت را پس بگيرد و گفتند که شکايت خدا را پيش خدا نبرد چون نتيجه اي نمي گيرد و سر اين موضوع بود که در تاريخ 13 بهمن 88 حتي حسين را در نيمه هاي شب از زندان به اداره اطلاعات منتقل کردند و طوري وانمود کردند که مي خواهند حکمش را اجرا کنند و همان جا هم بهش گفته بودند که بايد اتهامات را جلوي دوربين دوباره قبول کني و شکايتت را پس بگيري و اگر همه اين کارها را انجام بدهد حکمش را نقض مي کنند و بر اساس رعفت اسلامي با او برخورد مي کنند که البته حسين اين حرف ها رو قبول نکرده است.
هم چنين در طي اين مدت پدر حسين دچار سکته مغزي شده چرا که فکر مي کرد پسرش را بردند و اعدام کردند به همين دليل به اداره ي اطلاعات رفته بود و گفته بود اگر بچه ام را اعدام کرديد جنازه اش را بدهيد اگر نکرديد بگذاريد ملاقات بکنم و بعد از آن جريان بود که سکته کرد و در بيمارستان امام خميني فوت کرد.
در خبرها شنيديم که آقاي خضري را مدتي به مکاني نامعلوم منتقل کرده بودند، در اين باره کمي توضيح دهيد.
قضيه پرونده شکايت از سپاه هم بعد از اينکه شکايت پس گرفته نشد قرار منع تعقيب براي بازجويان پرونده صادر شد. بعد از آن حسين را در يک اقدام تنبيهي بدون اينکه حکم تبعيدي در پرونده باشد، به زندان قزوين منتقل کردند و بعد از 50 روز دوباره به زندان اروميه منتقل کردند و همه ي اين برخورد ها به خاطر شکستن اراده اش بود.
چه درخواستي را از نهادهاي حقوق بشري و مردم داريد؟
من نمي دانم نهادهاي حقوق بشري دنيا مي توانند براي حسين کاري بکنند. من فقط مي خواهم الان اين حرف را بزنم که زندانيان سياسي فقط در تهران نيستند زندانيان سياسي بسياري در کردستان و در بازداشتگاه هاي نا مشخص هستند.
همان حساسيتي که در مورد زندانيان در تهران وجود دارد و نگاه ويژه اي که به زندانيان بعد از انتخابات شکل گرفته است براي زندانيان سياسي در شهرستان ها هم وجود داشته باشند
سازمان هاي حقوق بشري از زنداني هاي سياسي کرد خيلي کم ياد مي کنند و الان درخواستي که من دارم اين هست که همان حساسيتي که در مورد زندانيان در تهران وجود دارد و نگاه ويژه اي که به زندانيان بعد از انتخابات شکل گرفته است براي زندانيان سياسي در شهرستان ها هم وجود داشته باشند.
اينجا تنها بحث حسين نيست. خيلي هاي ديگر هم هستند که وضعيتشان بد هست، همانطور که گفتم پرونده حسين در سايه شلوغي هاي انتخابات بدين شکل ماست مالي شد و از مردم ايران مي خواهيم که فرزندان کرد خودشون را فراموش نکنند.
ين نهادها بايستي فشار بياروند به قوه قضائيه تا لااقل يک دادگاه علني برگزارشود و اين قبيل زندانيان بتوانند از خودشان دفاع کنند و حداقل و در يک دادگاه عادلانه محاکمه شوند .
با تشکر از زماني که در اختيار ما قرار داديد- خبرگزاري هرانا
فتگو با يکي از بستگان حسين خضري به مناسبت دهم اکتبر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر